English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2043 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
First come first served. U هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
as early aspossible U هر چه زودتر
as soon as possible U هر چه زودتر
sooner U زودتر
earlier U زودتر
juniors U زودتر تازه تر
junior U زودتر تازه تر
early as possible U هرچه زودتر
he predeceased his son U زودتر از پسرش مرد
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
previous U آنچه زودتر رخ میدهد
previously U زودتر اتفاق افتادن
whichever is the sooner U هر کدام که زودتر رخ بدهد [قانون]
the volume that preceded U جلدی که زودتر یاجلوتر منتشر شد
prematureness U نابهنگامی زودتر از موقع بودن
to arrive in good time U خیلی زودتر از وقت ملاقات رسیدن
shake a leg <idiom> U تکان بخوری ،زودتر راه رفتن
early bird catches the worm <idiom> U هرکسی زودتر بیداربشود بیشتر بدست میآورد
Can I go earlier today, just as a special exception? U اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
first come, first served <idiom> U هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست
brown major U براون مقدم یاانکه زودتر به اموزشگاه امده است
lead U پایی که در پرش از روی مانع زودتر از پای دیگر بلند میشود
leads U پایی که در پرش از روی مانع زودتر از پای دیگر بلند میشود
piggybacking U استفاده از پیام ارسالی برای انتقال تصدیق از یک پیام که زودتر دریافت شده است
brown minor U براون کهتر یا ان براون که زودتر به اموزشگاه امده است
activity U روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
activities U روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
clamper U مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود
fasted U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fast U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fasts U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fastest U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
to get in somebody's way U مانع کردن کسی [چیزی] که بتواند کارش را انجام دهد
cord yarn U نخ ضخیم و چند لا که بصورت پود در بعضی از فرش های مشهد جهت اتمام زودتر فرش و یا جهت تفاوت با فرش های دیگر استفاده می شود . گاه در شیرازه بافی تارهای بالا نیز بکار می رود .
daemon U در سیستم unix برنامهای که کارش را بدون دانستن کاربر خودکار انجام میدهد
everone a to his rank U هرکس بقدرمرتبه اش هرکس بفراخورحالش
he has a rushing business U کارش خوب گرفته است کارش خیلی رونق دارد
whomso U هرکس که
every man jack U هرکس
every man U هرکس
everybody U هرکس
anyone U هرکس
every U هرکس
anyplace U هرکس
everyone U هرکس
whosoever U هرکس که
whoso U هر کسی که هرکس که
with the best of them <idiom> U به خوبی هرکس
Dutch U :هرکس بخرج خود
whoeer U هرکه هرانکه هر انکس که هرکس
every man is a for his action U هرکس مسئول کردارخویش است
all round U کاملا شامل هر چیز یا هرکس
world is one's oyster <idiom> U هرکس هرچیزی را میتواند بدست بیاورد
leprechaun U جن کوچکی که هرکس انراگرفتارمیساخت گنجهای نهفته راپیدامیکرد
words of limitation U الفاظ تعیین کننده سهم هرکس در سند
he may come late U شایددیر بیاید
He was not supposed to come today . U قرارنبود امروز بیاید
pay a way the sheet U کاغذ را بدهید بیاید
He asked permission to come in. U اجازه خواست بیاید تو
he is on his legs U کارش دایراست
drown one's sorrows <idiom> U مس میکند که بی خبری سراغش بیاید
It all depends on how things develop. U بستگی دارد چه پیش بیاید
It is pointless for her to come here . U موضوع ندارد اینجا بیاید
He is bound to come. U احتمال زیادی دارد که بیاید
as memory serves U هر وقت بیاد انسان بیاید
he may come late U ممکن است دیر بیاید
i sat down to recover U نشستم زمین که حالم جا بیاید
We are waiting for the rain to stop . معطل بارانم که بند بیاید
rising mine U مینی که میتواند به سطح اب بیاید
He is completely absorbed by his business. U کاملاجذب کارش است
He is attentive to his work . U متوجه کارش است
he prospered in his business U کارش بالا گرفت
Wait up! U صبر بکن! [تا کسی بیاید یا برسد]
to be long in coming U خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
to be a long time in the coming U خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
he drives a roaring trade U کارش خوب گرفته است
He is unpredicateble. He acts haphazardly. U کارش حساب وکتابی ندارد
Let the secretary get on with it . U بگذارید منشی کارش را بکند
He eventually landed in prison . U عاقبت کارش بزندان کشید
Now, of all times! U از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
in one's element <idiom> U شرایطی که به شکل طبیعی به سمت شخص بیاید
get off one's butt <idiom> U سرش شلوغه کارش شروع شده
Supposing it rains , what shall you do ? U فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
to refresh [jog] your memory U خاطره خود را تازه کردن [ که دوباره یادشان بیاید]
Is that enough to be a problem? U آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
lich gate U سرپوشیده گورستان کلیساکه مرده رادران می گذاشتندتاکشیش بیاید
I have no fault to find with his work . U از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
wine cooper U کسیکه کارش جادادن یافروختن باده است
melodramatist U کسیکه کارش درست کردن melodrama باشد
he prospered in his business U در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
still fishing U ماهیگیری با روش ثابت نگهداشتن نخ و قلاب تا ماهی بسراغ ان بیاید
This must not happen in future at any cost. U در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
boat train U ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
boat trains U ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
i overpaid him for his work U مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
He'll never get anywhere. U او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش]
pawn broker U کسی که کارش دادن وامهای کوچک و گرفتن وثیقه است
paintress U زنی که کارش رنگ کردن سفالینه و مانند انها است
chimney sweep U کسی که کارش پاک کردن لولهی بخاری و شومینه است
chimney sweeps U کسی که کارش پاک کردن لولهی بخاری و شومینه است
dynamic U زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
ringman U کسیکه دراسب دوانی کارش شرط بندی بامردم است
dynamically U زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
to sugar-coat the pill [American E] <idiom> U چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
to sweeten the pill <idiom> U چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
to sugar the pill <idiom> U چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
bill posters U کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
the inquisition U دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
quantum meruit U هر قدر کارش واقعا" ارزش داشته باشد در دعوی کارگربر کارفرما
piecer U درنخ ریسی کسیکه کارش بهم پیوستن نخهای گسیخته است
He'll never amount to anything. <idiom> U او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش] [اصطلاح روزمره]
industrial union U اتحادیهای که هر نوع کارگر بدون توجه به کارش میتواند در ان عضو باشد
crammer U کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
bill poster U کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
maintenance of membership U هرکس حق اشتغال به کار دارد لیکن اگر عضو اتحادیهای باشدباید در صورت عضویت ان تازمان تعیین شده باقی بماندوالا شغلش را از دست خواهدداد
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
air man U کشی که کارش بنحوی باپرواز تعمیر یا راه اندازی هواپیما مربوط میشود
automated U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
Bounty hunter U جایزه بگیر،کسی که کارش دستگیری خلافکارها برای گرفتن جایزه است
knife boy U خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
rattening U محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
he was p in his business U خوب بود کارش رونق گرفته بود
He is expected to arrive in acople of days. U فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
upward compatible U اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
letter of recall U نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
retention money U مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
queried U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
sequels U انجام
implements U انجام
implementing U انجام
effectuation U انجام
implement U انجام
sequel U انجام
implemented U انجام
fulfillment U انجام
end all U انجام
commissions U انجام
compietion U انجام
completion U انجام
achievements U انجام
achievement U انجام
accomplishment U انجام
implementation U انجام
terminuse ad quem U انجام
at last U سر انجام
transaction U انجام
commissioning U انجام
performance U انجام
performances U انجام
commission U انجام
enforcement U انجام
fulfilment U انجام
consummation U انجام
implementation U انجام
execution U انجام
non-starters U کار نا انجام
non-starter U کار نا انجام
do-it-yourself U خود انجام
executable <adj.> U انجام پذیر
workable <adj.> U انجام پذیر
makable <adj.> U انجام پذیر
unfeasible <adj.> U انجام نشدنی
makable <adj.> U انجام شدنی
bring into being U به انجام رساندن
put into effect U به انجام رساندن
put into practice U به انجام رساندن
make a reality U به انجام رساندن
feasibility U توانایی انجام
fulfill [American] U به انجام رساندن
execute U به انجام رساندن
carry out U به انجام رساندن
unaided U انجام چیزیبدونکمکدیگران
time-honoured U انجام کاریدردرازمدت
shock tactics U انجام کاریباسرعتوباخشونت
accomplished U انجام شده
secondary action U انجام عملیاتیجهتموثرترکردنیکاعتصاب
workable <adj.> U انجام شدنی
confrontational U انجام اعتصاب
unsporting U انجام حرکاتغیرورزشیدربرابرحریفدریکبازی
inexecutable <adj.> U انجام نشدنی
impracticable <adj.> U انجام نشدنی
to do a thing the right way U انجام دادن
Recent search history Forum search
1incentive
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1A successful man is one who can lay a firm foundation with the bricks that other throw at him
1confinement factor
2actus reus
1The system has been solved by a coupled Poisson– Neumann algorithm. The resolution method consists of the linearization of the transport equations by the finite difference method. The actual version u
1روی پوسته تخم مرغ قدم برداشتن چه اصطلاحی در زبان انگلیسی دارد؟
1to take a spell at whell
1Success is not the key to happiness. Happiness is the key to success. If you love what you are doing, you will be successful.
1wife is life life is knife knife kill the life
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com